نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها
به خاطره خوشنودی امام زمان چادری شدم
سه شنبه, 12 خرداد 1394

خدارو شکر همسرم خیلی با من همراهی کرد و الان هم ما به عنوان خانواده مذهبی شناخته میشیم دخترم ۱۲ سالشه و دو ساله به اصرار خودش چادر سر میکنه. دختر هشت ساله ام هم خیلی چادر دوست داره.

من یه خانم ۳۵ ساله هستم. به لطف امام زمانم حجاب برتر را دارم. اما تا ۴ سال پیش اهل حجاب نبودم میتونم بگم به جای حجاب، آرایشم کامل بود البته این حرف رو واقعا با شرمندگی گفتم.


خدا منو ببخشه من بیش از اندازه وابسته به ماهواره بودم. اما از اونجایی که خانواده بدی نداشتم به خیلی چیزها هم معتقد بودم .یه روز تو یه جمعی نشسته بودیم صحبت از شیطان پرستی شد تا اون موقع مثل آدمای ابله فکر میکردم هرکی موهاشو سیخ میکنه و قیافه عجیب غریب داره بهش میگن شیطان پرست.

یه نفر یه برنامه درمورد شیطان پرستی و برنامه ریزی هاشون برای آخر الزمان دیده بود و داشت تعریف میکرد. یک نفر در اون بین, یکی تقریبا مثل خودم، یه جمله خیلی ساده در مورد امام زمان گفت. همون جمله ی ساده یک تلنگر خیلی جدی برای من شد در اون لحظه احساس کردم از داخل فرو ریختم تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد.

جمع رو ترک کردم. هرچه می گذشت آن احساس ویژه در من بیشتر ریشه می دواند؛ اینکه اصلا حواسم هست که امام زمان دارم، اینکه تا به حال برای امام زمانم کاری نکرده ام و باید کوتاهی هایم رو جبران کنم. وقتی رسیدم خونه اولین کاری که کردم این بود که ماهواره رو جمع کردم گذاشتم جلوی در. چرا باید رسانه ای که می دانستم برنامه هایش با چه اهدافی ست را در خانه نگه دارم؟ چرا تا به حال خودم را به آن عادت داده بودم؟

اون شب تا صبح احساس میکردم دارم زیر نگاه امام زمان خرد میشم .از اونجایی که اگر کسی هدایت بخواد خدا راهو نشونش میده چند روز بعد شوهرم یه دی وی دی آورد خونه و گفت: سخنرانی های یک استاد در همان مورده. من با سخنان ایشون خودم رو پیدا کردم.

شاید براتون جالب باشه اون شبی که رسیور ماهواره را گذاشتم دم در، همسرم که فکر می کرد جوگیر شدم برداشتش و بردش توی اتاق. تا یک ماه هم همانجا بود بعد که مطمئن شد از تصمیمم منصرف نمیشم، جمعش کرد و بردش بیرون. همسرم از اول هم خیلی راضی نبود که وقتم رو پای فیلمای ماهواره بزارم برای همین وقتی از محکمی تصمیمم مطمئن شد خوشحال هم شد.

یکی از دوستانم نزدیک مغازه ی همسرم مغازه داره حدود یک هفته بعدش رفتم پیشش چادر لبنانیشو سر کردم رفتم مغازه ی همسرم. ایشون وقتی منو دید حیرت زده شد و استقبال کرد از اونجایی که خدا خواست دوستم گفت مادرم مشهده میخوای بگم برات چادر بگیره؟ همسرم هم گفت بگیر… من چادری شدم به همین سادگی و الان چهار سال هست که چادری هستم.

آنقدر این اتفاقات یک دفعه ای رخ داد که اطرافیانم تو شوک قرار گرفتن، خیلی هم پیش اومد که موآخذه بشم؛ قیافت بی روحه! مثل مرده شدی !چادر بهت نمیاد و… اما وقتی دلیل کاری خوشنودی امام زمان باشه هیچ ملامت و تحقیری موثر نیست.

الان تلاش میکنم دروغ نگم ، غیبت نکنم و خیلی از کارهایی که شایسته یک زن مسلمان نیست را انجام ندهم ما ها که محبان امام زمان هستیم باید با رفتار شایسته ایشان را یاری کنیم و متوجه باشیم خطاهای ما غربت ایشان را سخت تر و طولانی تر می کنه.

از هر کسی که حرفای منو میخونه خواهش میکنم برام دعا کنید نماز و روزه هایی که متاسفانه قبلا ازم فوت شده رو به بهترین شکل قضا و جبران کنم، شاید نفس حقی باشه.

آدرس: https://k-zaminy.ir

:: موضوعات مرتبط : عفاف و حجاب
:: برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.