«ما شهادت را یک فوز عظیم می دانیم»
امام خمینی ( ره )
شهید : علی حقیقی بیرم آبادی
تاریخ تولد : ۱۳۴۰
تاریخ شهادت : ۱۸ مرداد ۱۳۶۲
شغل: بسیجی
تأهل: مجرد
یگان اعزامی: بسیج
عملیات و محل شهادت : مهران
محل دفن: صحن مطهر حرم رضوی
زندگینامه شهید
تاریخ ۲۰/۶/۱۳۴۰ در قریه بیرم آباد دیده به جهان گشود. نامش را علی گذاشتند. واقعا این نام چقدر برازنده او بود. در همان کودکی، شجاعت و صبر و استقامت و فداکاری و مردانگی و… به وضوح در او دیده میشد. دوران تحصیلات ابتداییش را تا گلاس چهارم در ایستگاههای خیام، سبزوار و کلاس پنجم را در مشهد در دبستان مطائی خواند و سپس دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی ملکی آموخت و دوران دبیرستان را در مدرسه آقا مصطفی خمینی با موفقیت به اتمام رساند. در عین حال دوران خودسازی های معنوی را انجام میداد. و سعی میکرد خود را با دستورات و قوانین اسلامی بیشتر آشنا و منطبق کند. از زمانی که مردم غیور ما برای درهم شکستن ظلم ها و فسادها به پاخاستند تا پیروزی انقلاب اسلامی همیشه در تظاهرات شرکت میکرد. و تنها و تنها در راه خدا قدم برمیداشت. دوستان و خانواده خود را نیز به این کار تشویق میکرد. از هر فرصتی استفاده میکرد و در مساجد و هیآت به فعالیت مشغول بود. او از جمله شب زندخ دارانی بود که شبها تا صبح به پاسداری میپرداخت. و در جاهای گوناگونی از جمله: مسجد میلانی، رادیو، تلویزیون، تربیت، در ناحیه یک کشیک میداد. به دعای توسل و دعای کمیل و نماز جماعت و جمعه بسیار علاقهمند بود و شرکت مینمود. همیشه در برنامه های معنوی جبهه علاوه بر شرکت همکاری نیز میکرد. در کمک رسانی به محرومان هیچ گاه اظهار خستگی نمیکرد و تمام دلبستگی های دنیوی را از خود دور کرده بود.
او دوبار به جبهه رفت. بار اول یکبار و بار دوم سه ماه به طول انجامید.
او بسیار رئوف بردبار و پاکدامن و با شهامت بود. همیشه به همه کمک میکرد. حق را میپذیرفت و با باطل مبارزه میکرد. بسیار ساده پوش بود بااینکه فرماندهی گروه مهندسین را برعهده داشت اما به همه میگفت من در جبهه کاری نمیکنم. به کتب درسی و غیر درسی علاقه داشت. سعی میکرد فرد را با صحبتهای اصولی و منطقی آگاه سازد. بسیار به امام و یاران امام علاقه داشت اعمال خیر را دوست داشت و از اعمال شر دوری میورزید. و با بی حجابی و فساد به طور کلی مخالفت میورزید. در زمانی که کلاس پنجم میرفت به مادرش گفته بود: میخواهم کاری در راه رضای خدا کنم که نام من تا ابد زنده بماند.
بالاخره زمان انتظارش پایان رسید و عاشقانه مورخ ۱۸/۵/۱۳۶۲ به سوی معشوقش پرواز کرد.
سخنان شهید:
به خدا قسم کار برای خدا خستگی ندارد و یک کشش خاصی در انسان ایجاد میکند به طوری که احساسا نزدیکی با خدا میکند.
به خد ا قسم زندگی کفر آمیزی که در آن مبارزه علیه کفر نباشد و حاکمان جبار همچنان حاکم بر جامعه مسلمین باشند مرگ بهتر از زندگی میباشد.
در شب عملیات حضور امام زمان عج آن فرمانده کل قوا و هدایت کننذه اصلی مبارزه شور غیر قابل وصفی را به رزمندگان میدهد و آنچنان ترسی را در دل مزدوران میاندازد که قدرت مقابله جدی را ندارند.
بارش شدید گلولههای مزدوران بعثی یک لحظه قطع نمیشود اما تو گوئی تکههای سنگی هستند که از آسمان به زمین میریزد.
به هر رزمنئهای که نزدیک میشوی احساس میکنی که لبانش حرکت میکند و وقتی دقت میکنی میبینی ذکر میخواند، دعا میخواند، قرآن میخواند و با خدا رازونیاز میکند و از امام زمان عج تقاضای پیروزی میکند. باید دید تا درک آن آسان باشد.
زندگی جبههای بسیار لذت بخش است چرا که روح معنویت در آن حاکم است.
براستی جبهه را باید دانشگاهی عظیم دانست دانشگاهی که انسانهای امروزی شدیدا به آن نیازمندند.
ما همه مسلم هستیم و خود را مسلمان میدانیم. اما آیا واقعا ایمان آوردهایم؟ و به روز جزا و قیامت معتقدیم؟ اگر چنین است پس چرا اینچنین دل به دنیا بستهایم؟ و آینده نزدیک را فراموش کردهایم؟ چرا مادیات را هذف قرار دادهایم؟ و تمام تلاش ما در این مسیر است؟
هرکس ایمان بیشتری داشتهباشد صبرش نیز بیشتر خواهد شد.
یکی از دعاهای اصلی ما باید این باشد که مرگ ما شهادت در راه خدا باشد.
در جبهه انسان یاد میگیرد چگونه به خدا ایمان بیاورد؟ و چگونه اعمال صالح را پیشه خود قرارا دهد؟ و آنجاست که مسئولیت سنگینتر میشود و جنبهای دیگر از اسلام و مسئولیت شرعی بر دوش انسان است و آن سفارش به درستی و پایداری به دیگران است.خداوند توفیق دهد که در ردیف مومنان قرار گیریم و پس از آن هر زمان که خود صلاح دانست شهادت نصیبم گرداند.
وصیت نامه شهید:
بارالها تو شاهد باش که من برای تو و در راه تو قدم نهادم. خدایا و معبودا تو شاهد باش که من نه برای رسیدن به بهشت و به شوق نعمتهای بهشتی و نه برای فرار از دوزخ و ترس از عذاب تو، به تو و پیامبرانت قسم تلاش من در راهت به خاطر این است که تو لایق هستی که جان را دراهت ایثار کرد. خدایا من بنده خطاکاری هستم من نتوانستم از نعمت هایت آنطور که باید استفاده کنم.پروردگارا اقرار به گناهان بیشمار میکنم و معصیتهای فراوانی در این دنیا محضر تو مخرتکب شدهام.
بارالها تو شاهد بودی که چه شبها و روزها وقتم را بیهوده سپری کردهام، دروغها گفتم، غیبتها کردم، تهمتها زدم، سوء ظن داشتم و… چه گناهانی که از بیانشان شرم دارم. و خجالت میکشم. از تو خجالت میکشم. از شهدا خجالت میکشم. از پیامبرانت خجالت میکشم. از امامان خجالت میکشم. از علما خجالت میکشم. خدایا چه کنم کجا بروم؟ کدام ار دارم که به سویش بروم؟ و طلب بخشش کنم؟ الهی و ربی من لی غیرک. خدایا به جز تو چه کسی را دارم؟ تو را به پیامبر ص قسم تو را به علی ع قسم تو را به زهرا س قسم تورا به حسن مظلوم قسم تو را به حسین قسم تو را به تمام ائمه قسم تو را به مهدی قسم صدایم را بشنو و مرا دریاب. پروردگارا! خودت گفتی: ادعوانی استجب لکم. بخوانید مرا تااجابت کنم شمارا. امروز من مخلصانه صدایت میزنم. و تو را میخوانم و با تمام گناهانم انتظار بخشش از تو را دارم. و باز امید آمرزش… و امروز شوق پرواز سراسر وجودم را فراگرفته دیگر نمیخواهم بیش از این از این قافله عقب بمانم میخواهم به خیل شهدا بپیوندم. میخواهم شاهد تاریخ باشم و میخواهم به خدا نزدیکتر شوم.
توصیف جبهه از زبان شهید:
اینجا دیار عشق است. اینجا کوی عاشقان است. اینجا میعاد گاه عاشقان است. اینجا وعده گاه حزب الله با فرمانده کل قوا امام زمان عج است. اینجا جایی است که میتوان منجی عالم بشریت را دید. اینجا فرمان خمینی حاکم است. چگونه باید دل کندن از این دیار؟ و چرا باید جدا شویم؟ و کجا برویم که دست خدا این چنین بالای سرمان باشد؟ باید از این برزخ عروج کرد و به دیدار حسین شتافت، به دیدار علیاکبر شتافت، به دیدار قاسم شتافت، به دیدار… شتافت. بگذارید این تن تشنهام در این سیلاب حقیقت سیراب شود و روح آزردهام آرامش یابد.
اگر نصرت پروردگار جهانیان نبود ما حتی یک لحظه هم قتدر به ادامه جنگ نبودیم و تنها اراده پروردگار است که یاری دهنده ماست ما درای چنین سلاح کوبندهای هستیم که آنها هرگز قادر به درک آن نیستند.
جنود الله همه پیروزند چه کشته شوند چه بکشند.