«هر شهید پرچمی برای استقلال و شرف این ملت است»
مقام معظم رهبری
شهید : مجید واحدی
تاریخ تولد : ۱۳۴۴
تاریخ شهادت :۲۲/۵/۱۳۶۵
عملیات و محل شهادت : کربلای ۲ – حاج عمران
زندگینامه شهید
شهید مجید واحدی در سال ۱۳۴۴ در شهر مقدس کربلا در هنگام مهاجرت به عراق جهت زیارت مرقد مطهر حضرت امام حسین(علیه السلام) به دنیا آمد از همان دوران کودکی خصوصیات بی¬باکی و شجاعت همراه با تعصبات صحیح در وجودش نمایان بود دوران ابتدایی را در دبستان بطحائی مشهد(خیابان آزادی) و راهنمایی را در مدرسه مرتضوی( خیابان شهید هاشمی نژاد) و دبیرستان را در دبیرستان نصیرزاده (چهارراه آزادی) گذراند بعد از اتمام درس و اخذ دیپلم در رشته اقتصاد از آنجا که زمان مشمولیت وی فرا¬رسیده¬بود با علاقه خاصی که به نهاد سپاه پاسداران داشت به طور داوطلبانه از سپاه برای مشمولیت وی فرا رسیده¬بود با علاقه خاصی که به نهاد سپاه پاسداران داشت به طور داوطلبانه از سپاه برای مشمولیت ثبت نام و پس از پذیرش به تیپ ویژه شهدا فرستاده و مشغول به انجام خدمت گردید. ( شروع خدمت ۱۸/۸/۶۳)
از آن¬جا که دلش برای خدمت و انجام وظیفه و مفید در جهت خدمت به انقلاب می¬تپید و از آنجا که روحیاتی چون شجاعت بی¬باکی و مردانگی در وجودش می¬جوشید به طور داوطلبانه به واحد اطلاعات-عملیات تیپ رفته و مشغول انجام خدمت گردید در طول خدمت به وظیفه شناسی و لیاقت مشهور بود به طوری¬که در عملیات بدر … شهید و فرمانده لایق تیپ ویژه شهدا (برادرکاوه) از ایشان جهت شناسایی خطوط موجود در عملیات ها استفاده می¬کرد و در سایر عملیات های شناسایی نظیر عملیات قادر (اشنویه) و عملیات¬های محدود در محدوده کردستان شرکت فعالی داشت از آن¬جا که برادران بزرگتر ایشان در منطقه مشغول فعالیت بودند صلاح دیده شد ایشان از بند (ج) مشمولین استفاده نموده و در شهر خود به انجام وظیفه مشغول شود در مدت ۶ ماه ایشان در مشهد مشغول فعالیت بود و با این¬که در قسمت امور مالی در بخشی مناسب و از لحاظ ظاهری در جایی راحت و با کار دفتری مشغول بود لیکن ضمیر جوشان و روحیات متحرک و غیر قابل کنترل در محدوده¬ای ثابت و راحت و تضاد با رفاه¬طلبی و احساس مسئولیت در رابطه با نیاز به ایشان در جهت خدمت در قسمت¬های مهمی نظیر اطلاعات¬عملیات مانع از ادامه خدمت ایشان در این رابطه گردید و با این که قسمت مربوطه ایشان اجازه رفتنش به جبهه را نمی¬داد ایشان به بهانه همراهی با کاروانی که به مدت ۲۰ روز از ستاد سپاه جهت دیدار از جبهه¬ها را داشت راهی محل فعالیت سابق خویش گردید. از حدود فروردین ۶۵ که به تیپ ویژه شهدا اعزام گردید ایشان در عملیات والفجر۱ به طور فعالی شرکت … به طوری¬که از ناحیه پا و سر مجروح و مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت با این که پرشک معالج به ایشان حدود ۱ ماه استراحت داده بود لیکن هنوز ناراحتی پای ایشان التیام نیافته¬بود که پس از ۲ هفته استراحت مجدداً به محلی که روح متلاطم او در آنجا آرامش می¬یافت اعزام گردید و پس از بارها شناسایی منطقه مهم حاج¬عمران و شناسایی مقدمه عملیات کربلای ۲ در آخرین شناسایی خود در تاریخ ۲۲/۵/۶۵ همراه با ۳ تن دیگر از همراهان صدیق و عاشق خود به هنگام باز کردن معبر با انفجار مهیب مین مواجه و عاشقانه در جوّی ملکوتی، آرام در نیمه-های شب و در میان دشمنان بعثی( در فاصله¬ای کوتاه) مشتاقانه به لقاء معبود می¬شتابد و روح مشتاق و ناآرامش از قفس تن جسته و راهی دیار جاودانگی و رهایی می¬شود یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
از فعالیت¬های جنبی ایشان می توان از فعالیت در بسیج از اوایل تشکیل این نهاد و فعالیت و شرکت در نگهبانی و گشت شبانه در این رابطه نام برد.
همچنین از خصوصیات بارز ایشان می¬توان از فعالیت و تحرک زیاد، صراحت و بی¬باکی، شهامت و یکرنگی شوخی ها و زبان شیرین ایشان که به راستی گرم¬کننده محافل بود نام برد، خاطرات باقی¬مانده از ایشان مملو از خصوصیات بارز فوق و هزاران نکات مثبت و دلپذیر فراوانی است که مدت¬ها در ذهن¬ها باقی خواهد ماند.
نامه های شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت والدین عزیز و گرامیم
با عرض سلا خدمت شما پدر و مادر عزیزم امیدوارم که حال تان خوب باشد و هیچ¬گونه ناراحتی نداشته-باشید و درسایه حق تعالی و در کنار مرقد هشتمین امام معصوم (ع) همیشه خوش و خرم و سرحال باشید و اگر از احوالات حقیر جویا باشید بحمدلله من هم حالم خوب است و در این¬جا هم که هستم واقعاً خیلی خوش می¬گذرد و شما هم که با این عمل¬تان که اجازه دادید من از مشهد به مقصد تیپ حرکت کردم از مدیون درآمدید و آدم¬های سرافرازی هستید خلاصه بگذریم روزی که شما به تیپ آمده-بودید سر ظهر دیدم یکی از بچه ها به جای ما آمد و گفت که ملاقاتی داری که به اتفاق همه به مهاباد آمدیم که حمید گفت شما حرکت کرده¬اید و شبی را هم پبش حمید بودم که صبح به تیپ رفتم و روزها هم با حمید تماس تلفنی دارم که به حمدلله او هم حالش خوب است. خوب از قول من تمامی فامیل¬ها را به خصوص باجی خانم و حسین آقا و ناهید و خدیجه خانم سلام برسانید و خاله¬جان بی¬بی و نه¬نه¬جون و عموحسن و خانواده را سلام برسانید و محسن هم که حتما شب¬ها به باشگاه می¬رود و بهش بگویید که خوب کار کند و من به مشهد آمدم باید کلی پیشرفت کرده¬باشد و رسول و ابراهیم و فؤاد که حمید بهم گفت به مشهد آمده را دیده¬بوسی کنید و از جانب من دایی¬ها و خاله¬ها را به خصوص … را سلام برسانید. در اینجا عرایضم را به پایان می¬رسانم و دیگر مزاحم نمی¬شوم و در ضمن التماس دعای مخصوص دارم.
به امید دیدار خدانگهدار
مجید واحدی ساعت ۱۰ در ۹/۴/۶۵
بسم الله الرحمن الرحیم
خدمت والدین عزیز و گرامی
با عرض سلام خدمت ما والدین عزیزم و با آرزوی تندرستی و سلامتی برای همگی شما سلامتی¬تان را که یکی از نعمات الهی است از خداوند منان خواستارم و امیدوارم که در پناه هشتمین امام معصوم(ع) از سلامتی کامل برخوردار باشید و هیچ¬گونه ناراحتی و کسالتی نداشته¬باشید و در کمال خوشی و سرافرازی سر ببرید و اگر از احوالات اینجانب جویا باشید بحمدلله ملالی نیست جز دوری از شما عزیزان که ان-شاءالله بتوانیم همدیگر را ملاقات کنیم. باری عرض کنم از مشهد که راه افتادم همان ذورب برای مراغه بلیط گرفتم که متأسفانه نتوانستم خدمت علی¬آقا برسم چون وقت کم بود. خلاصه همان روز به طرف تیپ حرکت کردیم به اتفاق بچه¬هاو الان هم که چند روزی می¬گذرد در تیپ ساکن می¬باشیم دو روزی قبل که به مهاباد رفتم حمید گفت که می¬خواهم به ارومیه بروم و من هم با حمید همسفر شدم و به طرف ارومیه رفتم که جای شما واقعا خالی بود قبل از ظهر آنجا رسیدیم خلاصه نهار را صرف کردیم که البته سلیم سرکارش بود و ساعت سه که قرار شد به طرف مهاباد برویم آدرس سلیم را گرفتیم و جهت ملاقات با او حرکت کردیم و نیم¬ساعتی اونجا بودیم که سلیم را رفتن ما به مهاباد مخالفت کرد که به اتفاق هم دوباره به منزل برگشتیم و جای شما خالی، شب را در آنجا بودیم و فؤاد هم خیلی شیطونی می کرد و خلاصه این بود وقایع مهم و سرگذشت این چند روز اقامت ما در تیپ و در ضمن کمال مقیمی هم اینجا استو در بهداری می¬باشد و حالش هم خیلی خوب است و من هم هر روز و روزی چند می¬بینمش و سلام می¬رساند و من هم از شما می¬خواهم که سلامم را حدمت حسین آقا و باجی خانم و ناهید و نسرین برسانید و عمو حسن و خانواده و ننه جون را از قول من سلام برسانند و محسن که ان¬شاءالله کمربند را حتما گرفته و رسول و … علی واحدی را دیده¬بوسی کنید و از قول من عمو و خانواده عمه و کلیه اقوام به خصوص خاله¬جان بی¬بی که ان شاءالله در کمال تندرستی می باشند سلام برسانید و در اینجا از شما پوزش می¬طلبم که وقت گرانبهای¬تان را گرفتم که انشاالله مرا مورد عفو قرار دهید دیگر عرضی ندارم جز التماس دعای مخصوص.
والسلام
خداحافظ مجید واحدی ساعت ۷ بعد از ظهر شنبه ۱۱/۵/۶۵ مطابق با ۲ ژوئیه ۱۹۸
۲۵ذیقعده ۱۴۰۶
وصیت نامه شهید
۱۸۰۸ مجید واحدی
(بسمه تعالی)
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.
شهید نظر می کند به وجه الله (امام خمینی)
با شهادت به یگانگی الله و رسالت محممد(ص) و جانشینان خاتم الانبیاء ائمه اطهار و با سلام به محضر مقدس ولی عصر (عج) نایب بر حق او بزرگ مرد جهان خمینی بت شکن وصیت نامه خویش را می نویسم.
باری هر گاه سخنی از وقایع صدر اسلام می شنیدیم و یا این که از عاشورای امام حسین(علیه السلام) سخن به میان می آید ادعا داریم که اگر در آن زمان بودیم حسین را یاری می کردیم و در راه او می جنگیدیم و با توجه به این که هم اکنون آن زمان دوباره فرا رسیده و راه حسین(علیه السلام) مرد می خواهد مرد جنگ که بتواند در راه او قدم بردارد و دین او را به دنیا حاکم سازد و با خون خویش اسلام عزیز رایاری نماید و حال این خمینی است می خواهد همانند جدش حسین اسلام را زنده کند و پس از هزار و چند سال اسلام را دوباره مطرح سازد. و با توجه به این انسان حیفش می آید که سلاح در دست نگیرد و امام را یاری نکند.
پدر و مادر عزیزم شما ها که بعد از خدا از همه چیز برایم محبوب هستید من نتوانستم برای تان فرزند خوبی باشم و همیشه در برابر شما گستاخی بسیاری نمودم ولی به شما قول می دهم که دیگر با اعمالم شما را در آخرت رو سفید گردانم و حقی را که باید از اول عمرم درباره شما به جا آورم و همیشه وتاهی کردم الان انجام بدهم و شما را در این زمان که زمان یاری راه حسین(علیه السلام) از مدیونی دربیاورم که ان شاءالله مرا می بخشید و همیشه برایم دعا کنید که در نزد خدا اعمال قبول گردد. شما برادران عزیزم همیشه غمخوار و راهنما در کارهایم بوده اید امیدوارم که در اینجا بخشیده و همیشه به فکر یاری دین حق باشید و خواهران عزیزم که واقعا من نتوانستم همیشه به عنوان برادری خوبی برایتان باشم امیدوارم زینب(سلام الله علیها) وار باشید و با صبر و استقامت خود و با تربیت فرزندان خود راه مرا ادامه دهید و همیشه باعث شادی روحم گردید و در آخر تقاضا دارم که یک سال نماز قضاء و ی ماه روزه برایم به جا آورید و کلیه اقوام و دوستان طلب عفو و بخشش برایم نمایید.
والسلام و من الله التوفیق
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباعبدالله الحسین یا فاطمه الزهرا خدایا من با تمام وجود به سوی تو می¬آیم و عاشفانه این راه تو را ادامه می¬دهم خدایا هر کس در این دنیا آرزوی هایی در سر می¬پروراند اما آرزوی من این است که در راه تو جانبازی کنم.
پروردگارا این وصیت¬نامه را در حالی نوشتم که از تمام اشیاء عالم دست برداشته و تنها به رضایت تو می¬اندیشم و دوست دارم که مانند یاران سربازان صدر اسلام افتخاراتی برای تو بیافرینم آری حسین جان اگر در کربلا نبودم تو را یاری کنم اما جگر گوشه¬ات را یاری می¬کنم و به نبرد با کفار بعثی می¬روم.
اما پدرجان فکر کن که در این دنیا آمده¬ایم برای چه آیا مگر نه این است که انسان خلیفه خدا شود پدرجان و برایم زحمت بسیار کشیدی اما پدرجان در مقابل این زحمت ها تو رو سفید در پیش رسول الله هستی و استوار باش و زیاد گریه نکن و اگر گریه کردی بر حسین گریه کن که ثواب دارد. مادرجان سلام بر دامن پاکت که این گونه فرزند پروراندی و به سوی جبهه ها فرستادی مادرجان مرا ببخش و بدان که در مقابل حضرت زهرا(سلام الله علیها) رو سفید و سرافراز هستی اما خواهر عزیزم از این صحنه از این بیابان به شما سلام می رسانم و از شما می خواهم که استوار باشید و صبر پیشه کنید بدان که تمام این دنیا رفتنی است آنچه باقی می باشد کمک کردن به اسلام استف اما برادرانم سلام تان باد بدانید که اسلام امروز نیاز به خون دارد و باید خون داد تا پرچم اسلام را به استوار درآید امیدوارم که مرا ببخشید و مرا حلال نمایید. و از کلیه شما می خواهم که از قول من کلیه دوستان و اقوام را سلام رسانید و سفارش کنید که اگر ناراحتی از من دارند جداً مرا ببخشید.
پدر و مادر عزیزم تقریبا چهارماهی نماز قضا دارم که انشاءالله برایم حتما انجام دهید و از خدا می خواهم صبر و اجر شهدا رابه شما لطف کند دیگر عرضی ندارم جز دعا برای امام امت و رزمندگان عزیز و پیروزی اسلام.
به امید پیروزی نهایی مسلمین بر کفار
خداحافظ – مجید واحدی امضاء ۲۸/۱۲/۶۸