نوشته‌های تازه
آخرین دیدگاه‌ها
برسد به دست معشوق دمشق حرم حضرت زینب(س)
یکشنبه, 26 اردیبهشت 1395

_چه کوچولوی خوشگلی!چه لباس قشنگی!جشن تولدته؟
_نه عروسیه!
_عروسی کیه؟
_پسرعموم!
_مبارکه! مبارکه!
……
به موقع رسیدیم.همان دم درب محضر داماد جوانمان با پیراهن سفید و کت و شلوار برازنده ای با روی ماهش به ما خوشآمد گفت
در دل چقدر ذوق کردیم از اینهمه نجابت
آرزو کردیم خوشبخت شوند
بیست ساله بود ؛جوان جوان جوان!<!–more–>

……
همه امده اند؛ پسربچه ها کت و شلوار و جلیقه پوشیده اند و دخترها پیراهن عروس هرکدام به رنگی
…….
پدر بزرگ و مادر بزرگ داماد را نشانده اند روی صندلی نزدیک سفره ی عقد که لازم نباشد زیاد حرکت کنند و کنار عروس و داماد باشند…..باشند برای دستبوسی
……
مادر داماد است که آرام و قرار ندارد….میدانم تمام سفره هم با وسواس مادرانه اش چیده.
بس که عاشق پسر جوان و مومنش است.
پدر داماد که همیشه از تمام مراسم ها و در همه ی حالات از بقیه عکس می گرفت این بار اما از دوربین فراری است اصلا در کادر نمی ایستد بس که ذوق زده مشغول هماهنگی عاقد و دفتر و … است.
تنها خاله ی داماد چادر سبز پوشیده و جایی درست مقابل جایگاه عروس و داماد چشم در چشم داماد
نشسته و زیر لب ماشاالله می گوید.
دختر خاله های داماد خواهری می کنند در حق پسر خاله ی جوانشان و بالاسرش قند می سابند.
چه رسم قشنگ و شیرینی… چه شب زیبایی….آرزو میکنی هیچ وقت تمام نشود،این لحظات و این شادیها
این به ثمر نشستن جوان رعنا مقابل دیدگان یک خاندان.
داماد بیست ساله است.نگاهش که میکنی تازه می توانست جوانی ها کند….ماشین مدل بالای پدرش را سوار شود  و همراه رفقا در بلوارهای تهران شب و روز بگذراند.
داماد بیست ساله است.می توانست صبح و شب پای صفحات مجازی اش از دخترکان دلبری کند .
پول و زیبایی و امکانات ، همه را داشت.
می توانست خوش بگذراند به بهانه ی درس و دانشگاه از زیربار مسوولیت زندگی شانه خالی کند.
اما
پدر و مادرش برای به ثمر رسیدن این گل نوشکفته خون دلها خورده بودند
غیر از آنچه می دیدم محال ممکن بود.
ثمر از این بالاتر ؟!اول جوانی و ازدواج و درس و دانشگاه و کار …همه با هم…
موقع خواندن خطبه انگار همه ما زوج های بیست سال و سی سال پیش بودیم که می خواستیم بله بگوییم.بغضمان گرفته بود از اینهمه ایمان…مهریه را که خواندند اشکها سرازیر شد و زیباترین و ملکوتی ترین مراسم عقد عمرمان را رقم زد:چهارده سکه بهار آزادی به نیت چهارده معصوم ،یک سکه به نام عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) و سکه ی دیگر به نام نامی قمر منیر بنی هاشم(ع)….
دیگر همه چیز تمام شد.شروع زندگی دوجوان رعنا با مقدس ترین نامهای هستی….
عکس ها گرفته شد.هدیه ها با اشتیاق و شادمانی از این پیوند آسمانی ،اهدا شد.
و
یک زندگی آغاز شد.
…….
شش ماه بعد

عروس چادر سفید عقدش را به سر انداخته رویش را محکم تر از روز عقد گرفته.داماد لباسی به مراتب زیباتر از کت و شلوار و پیراهن سفید مراسم عقد پوشیده .دل عروسش را برده.
.هدیه ها آماده اند.همه تصمیم گرفته اند فقط گل  هدیه بدهند.میخواهند عروس و داماد را گلباران کنند.طبق های گل  پیشاپیش میهمانان در حرکتند.
ماشین را گل زده اند مقابل امام زاده
امشب شب گلباران است
میهمانان امشب خیلی زیادترند
خودشان خودشان را دعوت کرده اند
شاید هم خود داماد!
عکس روز عقد داماد را به رسم عروسی های جدید،دور می گردانند.اصلا هرکجا را نگاه می کنی عکس داماد را با همین لباس جدیدش نصب کرده اند.
عروس سرش پایین است و نگاهش به دسته گل وعکس داماد که میان انگشتان لرزانش خیس اشک شده اند.
از میان جمعیت یکی صدا میزند
داماد را آوردند
همه کل میکشند
عروسی است دیگر
گل ها را بر سر  داماد که دیگر رسیده کنار عروس،می پاشند.
صدای صلوات و کل با هم به گوش می رسد.
عروس می ایستد کنار ماشین گل زده ی داماد .
ناگهان صدای بغض آلود اما باصلابتش در بلندگوهای امامزاده می پیچد:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَکِن لاَّ تَشْعُرُونَ
“آنان را که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مخوانید آنها زنده اند و، شما در نمی یابید.”

همسر شهیدم!
تنهایم گذاشتی
رفتی
آنهم یک هفته مانده به عروسی
راضی ام به رضای حق
رفتی تا اسلام بماند

خونها ریخته شده برای حفظ آنچه الان بر سر دارم
امانت دار وصیتت باقی می مانم

اشکهایم را هرشب و روز می بینی

از خداوند میخواهم صبر واستقامتم را روز به روز خاری کند برچشم دشمنان و بدخواهان اسلام.

برسد به دست معشوق
دمشق حرم حضرت زینب(س)

:: موضوعات مرتبط : مقالات
:: برچسب ها :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.